جدول جو
جدول جو

معنی گره وا کردن - جستجوی لغت در جدول جو

گره وا کردن
(زی وَ نِ / نَ دَ)
گره باز کردن. گره گشادن و گشودن. مجازاً رفع مشکل کردن. مشکلی را آسان نمودن:
چون وانمیکنی گرهی خود گره مباش
ابروگشاده باش چو دستت گشاده نیست.
صائب.
وا نکرد آئینه گردیدن گره از کار من
بند حیرت سخت تر از بیضۀ فولاد بود.
میرزا بیدل (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(کَ دَ)
گشودن. روا ساختن. انجام دادن:
گره تا میتوانی باز کن از کار محتاجان
چو بیکاران به ناخن گردن خود را مخار اینجا.
صائب
لغت نامه دهخدا
باز کردن گره بسته، حل کردن مشکل. یا گره گشادن از ابرو. چهره را باز نمودن گشاده روشدن: گره بگشای زابروی هلالی خزینه پر گره کن خانه خالی. (نظامی) یا گره گشادن خنده. پدید آمدن خنده. یا گره گشادن دل. غم دل را زایل کردن شاد کردن خاطر
فرهنگ لغت هوشیار
گشودن گره را، انجام دادن امری را روا کردن حاجتی را: گره تا میتوانی باز کن از کار محتاجان چو بیکاران بناخن گردن خود را مخار اینجا (صائب)
فرهنگ لغت هوشیار